MVP یا کمینه محصول پذیرفتنی (Minimum Viable Product) یک تکنیک و روش توسعه است که اولین بار توسط Eric Ries برای ساخت نسخه اولیه از یک محصول مطرح شد. با استفاده از این روش تولیدکنندگان می توانند محصول خود را آزمایش کنند، آن را بسنجند و از مشتریان خود بازخورد گرفته تا در نهایت بتوانند بهبودهای لازم بر روی محصول نهایی را ارائه دهند. همچنین با استفاده از این تکنیک تولید کنندگان می توانند متوجه شوند که آیا محصول مورد استقبال مشتریان قرار می گیرد یا خیر. استفاده از این روش محدودیتی نداشته و افراد می توانند بارها و بارها آن را تکرار کرده تا به نسخه ای مناسب با قابلیت پذیرفته شدن توسط مشتری و درنهایت درآمدزایی برسند.
هر شرکتی برای آنکه ببیند آیا محصول نهاییاش مورد استقبال قرار خواهد گرفت، در ابتدا می بایست یک محصولی ابتدایی را که دارای ویژگی های محدودی هستند به بازار ارائه دهد و همانطور که گفته شد بسنجد، بیاموزد و اصلاح کند تا به محصول نهایی و دقیق برسد.
برای مثال موتور جستجویی مانند گوگل در کمینه محصول پذیرفتنی خود اقدام به ساخت یک صفحه ساده HTML کرد تا واکنش کاربرانش را بسنجد و یا Dropbox به عنوان MVP از یک ویدئو معرفی سه دقیقه ای استفاده نمود و به این ترتیب در کمتر از ۴۸ ساعت متوجه شد که ایده اشتراک گذاری فایل ها در Dropbox مورد اقبال قرار خواهد گرفت و یا در نمونه دیگری استارتاپ AirBnB که پلتفرمی است برای اجاره اتاق از خانه، با عکس برداری از اتاقهای خانه یکی از موسسین و ثبت آگهی برای اجاره آن در سامانه دیگری و دریافت ۳ تماس درخواست برای اجاره متوجه شدند که بسیاری از افراد بیش از آنکه برای اقامت خود بخواهند به هتل مراجعه کنند، ترجیح می دهند تا در یک خانه مسکونی به صورت اجاره کامل و یا اجاره یک اتاق برای چند روز اقامت داشته باشند و در نتیجه با توجه به بازخوردی که گرفته شد امروزه استارتاپ airbnb یکی از گرانترین و موفقترین استارتاپ های حوزه کاری خود می باشد.
از بررسی های مدلهای گوگل، airbnb و DropBox می توان نتیجه گرفته که طراحی یک MVP صحیح علاوه بر آنکه می بایست کاملا هوشمندانه صورت بگیرد باید تا آنجا که امکان دارد ارزان و با صرف کمترین میزان هزینه های مادی و معنوی همراه باشد تا اگر پس از بررسی باز خوردها متوجه شدیم که ایده و محصول ما برای استفاده کننده پذیرفتنی نیست، کمترین میزان ریسک و ضرردهی را داشته باشیم.
بسیاری از افراد MVP را با نمونه اولیه (Prototype) یکی می داند که این تصویر از ریشه اشتباه و غلط است.به طور کلی نمونه اولیه، اولین پیش نویس یا اسکچ از محصول واقعی بوده و پس از انجام مراحل مختلف و آزمایشات مختلف به کلی حذف می شود اما MVP یا کمینه محصول پذیرفتنی اولین نسخه از محصول واقعی شما، اما با ویژگی ها و امکانات محدود است و این محصول ابتدایی به طور کامل برای مشتری قابل استفاده بوده و افراد می توانند همانند یک گوشی موبایل کامل و نهایی که اکنون در دست دارند از آن کمینه مصول پذیرفتنی نیز استفاده کرده و از قابلیت های آن بهره ببرند.
برای ساخت MVP روندهای مشخص و تحقیق شده ای موجود است تا شما بتوانید یک کمینه محصول پذیرفتنی را آماده عرضه کنید. در این مسیر باید مدلی را انتخاب، مدل را راه اندازی کرده، آن را آزمایش کنید و در نهایت اقدام به سنجش موفقیت مدلتان نمایید. در ادامه این موارد را به تفکیک توضیح خواهید داد.
به طور کلی برای طراحی MVP سه مدل رایج قطعه قطعه یا Piecemeal، جادوگر اُز یا Wizard of Oz و مدل Concierge MVP استفاده می شود، انتخاب بین مدل ها بسته به نوع محصول شما و منابع و امکانات موجود شما برای ساخت آن دارد، همچنین در صورتی که بخواهید در یک مسابقه برنامه نویسی یا رویداد فناورانهای MVP خود را ارائه دهید نیز انتخاب مدل شامل تغییراتی می شود. اما ما فرض را در اینجا بر آن میگیریم که قرار است MVP به صورت تجاری و در جهت کسب درآمد استفاده شود.
مدل قطعه قطعه یا Piecemeal
همانطور که از نام این مدل پیداست، اجزای MVP به صورت قطعه قطعه فراهم شده و محصول ما تنها درگاهی است که قطعات جمع آوری شده را کنار هم به نمایش گذاشته تا در صورتی که موفقیت MVP تضمین شد اقدام به پیاده سازی محصول به صورت مجزا شود. برای مثال قصد داریم تا یک فروشگاه آنلاین لباس تاسیس کنیم و از طریق وب سایتی اقدام به فروش لباس نماییم برای اینکار نیاز نیست که بلافاصله انباری اجاره کرد و تعداد زیادی لباس را خریداری و در انبار خود نگه داری کنیم، بلکه کافیست تا با چند تولیدکننده لباس صحبت کرده، تصاویر و قیمت لباس های آنها را در وبسایت قرار داده و زمانی که مشتری اقدام به ثبت سفارش کرد آن لباس را از تولیدکننده تهیه و برای مشتری ارسال کنیم. بدین ترتیب هرچند که روند کاری کمی کندتر و سخت تر خواهد بود اما صرفه جویی در هزینه های مادی و معنوی بسیاری صورت گرفته و حتی شما با آنالیز خریدهای انجام شده به راحتی تشخیص خواهید داد که بر روی چه نوع لباسهایی باید سرمایه گذاری بیشتری انجام دهید. مثلا اگر شما در دوره MVP خود فروش تیشرت بیشتری داشته اید و از آن طرف کت و شلوار کمتری فروخته اید به آسانی خواهید فهمید که برای حضور با دوام و قدرتمند در بازار رقابت می بایست بر روی تیشرت سرمایه گذاری بیشتری نمایید. در مواردی حتی همین MVP را نیز می شود آسانتر و کوچکتر کرد یعنی شما می توانید به جای خریداری هاست و دامنه و هزینه طراحی وبسایت فقط یک صفحه در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام راه اندازی کرده و از طریق آن به روش مدل قطعه قطعه اقدام به عرضه MVP خود کنید.
در بین استارتاپ های موفق و موجود بسیاری از استارتاپ ها از روش قطعه قطعه یا Piecemeal استفاده کرده اند. از جمله نمونه های موردی استفاده از این مدل وبسایت تخفیف گروهی Groupon می باشد، این وبسایت در حال حاضر اقدام به فروش کالا و خدمات با تخفیفات شگفت انگیز می کند اما در ابتدا برای ساخت MVP، آن ها با مراجعه به تعدادی فروشنده اقدام به انتشار تخفیف های آن ها برروی وبسایت Groupon کرده و پس از یک دوره طولانی و با بررسی بازخوردهای رسیده از سوی مشتریان خود کم کم کار را توسعه داده و محصول نهایی خود را عرضه کردند.
مدل Wizard of OZ یا جادوگر از
این مدل یکی از محبوب ترین روش ها مابین استارتاپ ها به خصوص استارتاپ های ایرانیست و در یک جامعه استارتاپی به شدت پذیرفته شده و مورد تحسین قرار میگیرد. اما همانطور که اشاره شد استفاده از هر مدل بسته به شرایط و امکانات شما دارد و به طور کلی هیچ مدلی به دیگری برتری ندارد.
در مدل Wizard of OZ روند کار بدین صورت است که برای مثال شما یک وبسایت فروش پیتزا آنلاین راه اندازی کرده اید و می خواهید MVP آن را از طریق این مدل ارائه دهید. برای مورد شما یک وبسایت سفارش گیری با پایه ای ترین امکانات ساخته و در دسترس مشتری قرار می دهید اما برای پیتزا فروشی نرم افزار خاصی نصب نمی کنید که فروشنده از طریق آن به صورت تمام اتوماتیک و اتوماسیون شده سفارش خود را دریافت کند، بلکه پس از ثبت سفارش مابقی روند کاری را به صورت دستی و با اتکا به نیروی انسانی انجام می دهید و سفارش رسیده را به فردی واگذار کرده تا وی به پیتزا فروشی رفته و از آنجا یک پیتزا خریداری نموده و در نهایت به مشتری تحویل دهد و پس از آن با مراجعه به دفتر کار هزینه آن را تحویل مسئول حسابداری داده و مدام این چرخه را تکرار می کند.
پس به طور کلی انجام کارها به صورت دستی در حالی که می شود آنها را در آینده خودکار و اتوماسیون نمود به شیوه ای که مشتری نهایی متوجه آن نشود را مدل Wizard of OZ می گویند. هنر فردی که از طریق این مدل، MVP خود را طراحی می کند آنجاست که تلاش کند تا مشتری نهایی به هیچ وجه از اینکه کارها خودکار نیست و توسط نیروی انسانی در حال انجام است مطلع نشود. شاید در نگاه اول این روش هزینه حقوق و دستمزد بالاتری را در پی داشته باشد و اجرای MVP به این مدل کمی پر ریسک و هزینه بر تلقی شود اما دقیقا به همین علت است که جوامع استارتاپی از این مدل استقبال بیشتری می کنند زیرا با آنکه هزینه انسانی زیادی دارد اما سرعت پیاده سازی و ارائه به بازار از طریق این روش بسیار بالا و سریع بوده و همین مزیت سبب می شود تا در صورتی که محصول در بازار پذیرفته شد تیم سازنده محصول بتواند رشد سریعتری داشته و رقبایی که در آینده ایجاد می شوند پیشی بگیرد و سکان دار بخش فعالیتی خود در بازار شوند.
مدل Concierge MVP یا دربان (همچنین به آن مدل خدمت کار هم گفته می شود)
این مدل شباهت زیادی به مدل Wizard of OZ دارد و خواستگاه اصلی آن اینجاست که کارهایی که نیاز به خودکار سازی و اتوماسیون دارند به صورتی دستی و توسط نیروی انسانی انجام شوند اما بر خلاف مدل Wizard of OZ مشتری نهایی کاملا بر این حقیقت که کارها دستی انجام شده و هیچ پروسه اتوماسیون و خودکاری وجود ندارد آگاه است.
برای مثال در استارتاپ ویکند سلامت و سبک زندگی ایلام در سال ۹۸ تیم صدابازی که به رتبه سوم رسید قصد داشت تا یک بازی بر مبنای نوت های موسیقی به صورت شنیداری برای نابینایان ساخته و آن را در اختیار این افراد قرار داده تا آنها نیز بتوانند از قابلیتهای گوشیهای هوشمند برای سرگرمی استفاده نمایند. همانطور که می دانید پیاده سازی و اجرای بازی موبایل هرچقدر هم که ساده و آسان و بدون گرافیک باشد سخت و پیچده و زمانبر است و همچنین چون رسته مشتری نهایی که برای این سبک بازی نیز انتخاب شده بود پیش از این تجربه مشابه دقیقی را نداشتند ریسک تولید این محصول به صورت نهایی بسیار بالا بود زیرا این امکان وجود داشت که توسط مشتری نهایی پذیرفته نشود. پس این تیم تصمیم گرفت که MVP خود را با مدل Concierge MVP طراحی کرده و با استفاده از یک سه تار به سراغ روشندلان رفته و این بازی را به صورتی فیزیکی با آنها امتحان کردند و در پایان از این افراد نظرسجی نمودند و مطمئن شدند که مشتری نهایی آنها این سبک محصول را می پذیرد.
مدل Concierge MVP از نظر مدیریتی بسیار سخت و پر چالش است و به نوعی آن را با تبدیل کسب و کار سنتی به کسب و کار آنلاین مقایسه می کنند زیرا تیمی که از این مدل بهره می برد باید به کاری که خواهان انجام آن است کاملا اشراف داشته و همچنین به جامعه هدف نیز به صورت مستقیم دسترسی داشته باشد. بسیاری از کارشناسان استفاده از این مدل را بیشتر برای کسب و کارهای حوزه تجارت غیر آنلاین و فیزیکی پیشنهاد می کنند زیرا کاربران اصولا از استارتاپ ها توقع دارند که با استفاده از تکنولوژی، موارد و خدمات را هوشمند و خودکار کنند پس از همین رو استقبال از این مدل به نسبت کمتر است اما در بررسی موردی تیم صدابازی انتخاب مدل Concierge MVP یک انتخاب بسیار صحیح و هوشمندانه بود.
همانطور که گفته شد MVP یا کمینه محصول پذیرفتی و یا در برخی تعاریف حداقل محصول با دوام، یک نمونه اولیه و آزمایشی نیست و در اصل یک محصول با ویژگی های محدود است. پس زمانی که می خواهید شروع به ساخت یک MVP برای محصول و خدماتی کنید همانند محصول، خدمات و ایده اصلی می بایست برخی سوالات را پرسیده و به آنها جواب دهید، پس شباهت سوالاتی که در ادامه آمده به پرسشهایی که در ابتدای کار و در زمان ترسیم بوم ناب(Lean Canvas) و یا بوم کسب و کار (Business Canvas Model) منطقی است.
MVP قرار است چه مشکی را حل کند؟
هر محصول و یا خدماتی قرار است مشکلی را حل کند و در صورتی که محصولی قادر به حل مشکلی هر چند کوچک نباشد به احتمال قوی محکوم به فنا و شکست خواهد بود. برای پاسخ دهی صحیح به این سوال در ابتدا نیاز به اعتبار سنجی ایدهی محصول خواهد بود و پس از آن زمانی که راه حل به صورت تئوری برای مشتری نهایی قابل پذیرش بود می بایست مدلی برای ارائه MVP طبق مدل های یاد شده انتخاب و کمینه محصول پذیرفتنی را خلق و بر روی آن و اینکه آیا توانسته آن مشکل رو به خوبی حل کند یا خیر، آزمایشات لازم را به عمل آورد.
بازار هدف محصول نهایی و بازار هدف MVP چیست؟
بر طبق آمار Quick Sprout، ۴۲ درصد از استارتاپها به دلیل آنکه بازار هدف مشخص و صحیحی ندارند ابتدا از کار افتاده و درصورتی که نتوانند به خوبی چرخش یا Pivot کنند شکست خواهند خورد. از این آمار می توان اینگونه نتیجه گرفت که هر محصول باید برای پیروزی و رسیدن به قله های موفقیت به بازار هدفی مشخص منتقل و ارائه شود و چون MVP نیز قطعا یک محصول حداقلی است از این قانون پیروی خواهد کرد و چه بسا بازار هدف اولیه ای که برای ارائه MVP در نظر گرفته می شود باعث شهرت کل کار شود.
در مثال موردی Snapchat بازار هدف اولیه ای که برای این اپلیکیشن در نظر گرفته شد قشر نوجوانی بودند که می خواستند پیام هایی به دیگران ارسال کنند که بلافاصله پس از خواندن توسط گیرنده به صورت خودکار پاک شوند. پس این تیم در کمینه محصول پذیرفتنی خود چنین مشکلی را از طریق راه حل خود بر طرف کرد و همین مورد سبب شهرت بالای این برنامه شد، به طوری که در حال حاضر همین قابلیت که برای MVP و آزمایش آن ارائه شده بود امروزه تبدیل به نقطه فروش منحصر به فرد(USP) اپلیکیشن Snapchat گشته و راه خود را به نسخه نهایی محصول نیز به همان ساز و کار موجود در MVP باز کرده است.
شایان ذکر است بازار هدفی که برای MVP انتخاب می شود باید قسمت کوچکی از بازار هدف محصول نهایی باشد به گونه ای که بتواند برای محصول بیشترین میزان مشتریان اولیه وفادار را به ارمغان آورد.
آیا MVP ما مقایس پذیر است؟
مقیاس پذیر بودن محصول سوالی است که هم برای تولیدکننده و هم برای سرمایه گذار در ادامه حیات هر محصولی بسیار حائز اهمیت و حیاتی است. زیرا اگر محصولی مقیاس پذیر نباشد و یا هزینه های مقیاس پذیری آن رشد نجومی داشته باشد قطعا و حتما شکست خواهد خورد و این شکست حتی اگر MVP موفق هم کارکند اتفاق خواهد افتاد.
برای مثال شما قصد فروش کالا در بستر اینترنت را دارید به روشی که خودتان در آینده تامین کننده اصلی و مستقیم آن باشید، در ابتدا شما می توانید همانند فروشگاه اینترنتی ای که پیش از این مثال زدیم با مدل قطعه قطعه یا Piecemeal اقدام به راه اندازی MVP خود نموده و حتی پس از آزمودن و بررسی سنجه ها متوجه آن شوید که کمینه محصول پذیرفتنی شما پاسخگوست و در نهایت تصمیم بر عرضه محصول نهایی بگیرید. اما هر چه که رشد شما افزایش پیدا می کند شما نیاز دارید تا انبار های بیشتری را برای پاسخگویی به مشتریان خود افتتاح کنید و این یعنی صرف هزینه های بالا برای خرید کالاها جهت پر کردن انبار، اجاره و خرید انبار و افزایش هزینه های نیروی انسانی برای مدیریت و نگه داری از انبارها و در نتیجه هرچه مقیاس شما افزایش پیدا می کند هزینه های شما نیز افزایشی موازی را تجربه کرده و به این ترتیب در هیچ سالی از برنامه تجاری خود سود کلانی را تجربه نخواهید کرد.
اما در نمونه موردی اپلیکیشن CastBox به عنوان برنامه موبایلی که به پخش پادکست می پردازد و چنین موردی به خوبی مقیاس پذیر است با افزایش میزان کاربران، تولید کننده فقط چند سرور دیگر و برخی ملزومات فنی را تهیه کرده و غیر از اینها که هزینه های ثابت و گذارایی بودند هزینه خاص دیگری برای افزایش سطح مقیاس این محصول وجود ندارد و در نتیجه پس از گذر چند سال از برنامه تجاری آن، به یک مرتبه خواهیم دید که هزینه ها در سطح خاصی روی نمودار باقیمانده و این سود و درآمد است که رشد شارپ و بالایی را تجره می کند.
با توجه به مثال های ذکر شده در بالا اینگونه می توان نتیجه گرفت که اگر محصولی مقیاس پذیر باشد ولی هزینه این مقیاس پذیری با گذر زمان روند ثابت و یا کاهشی را تجربه نکند، تفاوتی با محصولی که مقیاس پذیر نیست نداشته و صرفا عمر حضور در بازار آن کمی افزایش یافته اما در نهایت به گورستان محصولات منتقل خواهد شد.
آیا تجربه کاربری UX به خوبی طراحی شده است؟
سادگی و ظرافت اصلی است که برای هر طراحی مناسبی باید در نظر گرفته شود و هر چیزی هر چقدر ساده تر باشد برای افراد قابل درکتر و ملموستر خواهد بود. از ابتدا و برای خلق MVP همانند یک محصول نهایی و یا تیمی حرفه ای، نگران UX نباشید و فقط محصول خود را ساده نگه دارید و سعی کنید متوجه شوید که آیا کاربران شما می توانند محصولتان را درک کنند و به راحتی از نقطه ابتدا تا نقطه ای که برای شما مهم است حرکت کنند یا خیر. بهترین روش برای تست اینکه UX شما سادگی لازم را دارد این است که ابتدا آن را با استفاده از تیم خود و سپس توسط آزمایشکنندگان آلفا و مشتریان اولیه بسنجید و باز خورد لازم را از آنها بگیرید. در این مرحله از کار ثبت تاریخچه رفتار مشتری با محصول شما اهمیت بسزایی دارد زیرا با بازگشت به همین رفتارهاست که می توانید برای مثال متوجه شوید که آیا جای دکمه خرید در برنامه شما درست و در دسترس است یا خیر و اگر نیست کاربر شما کجا به دنبال آن میگردد و به این ترتیب بهترین مکان برای این دکمه را یافته و آن را در جای صحیح خود قرار دهید.
پس از آنکه به سوالات ذکر شده پاسخ دادید می بایست تا عواملی را که برای ساخت موفقیت آمیز MVP مهم هستند را در نظر بگیرید. کشف این عوامل در ابتدا و بدون هیچ آمادگی ذهنی ای سخت و گاهی غیر قابل تصور می نمایند در نتیجه سعی کردهام در ادامه، مواردی که می توانند در این راه به شما کمک کنند را لیست کنیم.
معیارهای موفقیت خود را مشخص کنید
شاید در ابتدا این مورد ساده و واضح به نظر برسد اما اکثر مدیران عامل تا کنون نتوانسته اند که این معیارها را به درستی مشخص کنند. در سادهترین حالت معیارهایی برای شما کلیدی و بازگو کننده میزان موفقیت شما هستند که حتی در زمانهای فاصله از تیم، شما با پرسش میزان آن اعداد و ارقام می توانید متوجه شوید که محصول و کسب و کار شما در چه مسیری قرار گرفته و بر مبنای آنها بهترین تصمیمات لازم را اتخاذ نمایید.
برای محصول نهایی خود یک هدف بلند مدت مشخص کرده و دقت کنید این هدف چون در مرحله MVP هستید فقط برای کمینه محصول پذیرفتنی شما نباشد زیرا MVP نیز برای سنجش موفقیت خود نیازمند است تا کل چرخه تا رسیدن به موفقیت را طی کند. پس در نتیجه معیارهایتان را قابل شمارش در نظر بگیرید تا بتوانید به طور مثال نرخ بازگشت سرمایه گذاری یا ROI را به آسانی محاسبه نمایید.
مدل تجاری و دلیل آنکه به ساخت MVP دست زده اید را بدانید
انتخاب یک مدل تجاری صحیح یکی از مهمترین و حیاتی ترین قسمت های هر محصولی است و در ساده ترین حالت اگر محصولی به درآمد زایی ختم نشود موفق هم نخواهد بود، پس برای MVP خود نیز یک مدل تجاری داشته باشید و مشخص کنید که چه زمانی مدل تجاری شما به موفقیت خواهد رسید. برای درک بهتر مثلا تولیدکننده یک اپلیکیشن در نسخه MVP خود تصمیم میگیرید تا کاربرانش در نقطه ای اقدام به پرداخت اینترنتی کنند و موفقیت MVP را در آنجا میداند که حداقل ۱۰۰۰ کاربر در طول یکسال اقدام به پرداخت موفق کرده باشند.
هدف نهایی کاربر را مشخص و پیش از او خودتان این هدف و مسیر را درک کنید
بهتر است این مورد را با یک مثال توضیح دهیم، فرض کنید شما قصد طراحی و ساخت یک برنامه ویرایش عکس را دارید و کاربران شما می خواهند تا با استفاده از فیلترهایی که ارائه داده اید عکسها و تصاویر خود را ویرایش کنند. حال باید کل جریان و روندی که کاربر از A تا Z طی کرده تا عکس خود را ویرایش کند ترسیم کنید و همانطور که در خصوص سادگی و ارزش آن قبلا گفته شد سعی کنید تا این مسیر و فعالیت هایی که در طی این مسیر باید صورت پذیرد تا حد امکان سادهتر و سریعتر کنید. برای این مورد از خود بپرسید که این روند را چگونه می شود ساده تر کرد و فعالیت ها را چگونه می شود به حداقل رساند و زمانی که به این سوالات پاسخ دهید قطعا ارزش افزوده هایی را به سیستم خود اضافه خواهید کرد که شاید در آینده همین ارزش ها تبدیل به نقاطی برای شهرت شما شوند.
به درد کاربر خود پاسخ دهید
هر محصولی فارغ از نهایی بودن یا MVP بودن، ساخته شده تا مشکلی را حل کند و دردی را که کاربر به دلیل آن مشکل تجربه میکند، کاهش دهد. پس همانند یک پزشک ابتدا درد بیمار خود را بشناسید، و سپس بررسی کنید که چگونه می توانید این درد را درمان و یا کاهش و سپس در زمانی که طراحی MVP خود سعی کنید آن را در اطراف همان درد همانند یک مسکن قوی طراحی کنید تا کاربر زمانی که از آن استفاده میکند بتواند یک احساس آرامش ناشی از کاهش درد خود به دلیل حل مشکلش توسط محصول شما را تجربه کند.
یادتان باشد که در حال طراحی یک MVP هستید و ویژگیها را برای آن طراحی کنید
MVP با آنکه نسخهای از محصول شماست اما نسخه نهایی محصول نیست و نیازی ندارد تا همه ویژگیها را با خود به همراه داشته باشد، پس روی اضافه کردن همه چیز تمرکز نکنید. در ابتدا فقط با ویژگیهای اساسی شروع کنید و سعی کتید فقط به نقاط درد پاسخ دهید. فقط ویژگیهایی را اضافه کنید که محصول بدون آنها قادر به کار کردن نیست. شاید در ابتدا احساس کنید که MVP شما بیش از حد ساده خواهد بود اما اگر به خوبی اینکار را انجام دهید خواهید دید که MVP شما سرشار از ویژگی های کلیدی است.
برای مثال اگر محصول نهایی قرار است یک صندلی ماساژور و راحتی بسیار پر آپشن باشد که قرار است در یک مسیر پیاده روی قرار گیرد باید درک کنید که درد کاربر خستگی و نیاز وی به نشستن است، پس درنسخه MVP آن فقط کافیست به درد پاسخ داده و صندلی ساده ای را در آن مسیر قرار دهید و اگر این حرکت توانست از آزمایشات سربلند بیرون بیاید کم کم ویژگیهای بیشتری را به آن اضافه کرده تا در نهایت به محصول نهایی خود برسید.
در یک جمله میشود گفت که اگر محصول شما بسیار ساده است اما درد را شناخته و مشکل را حل می کند، پس آن را برای MVP اگر در همین حد اجرا کنید کافی و صحیح است.
حالا که MVP خود را ساختید سوال بزرگی به وجود می آید که حال باید چه کنیم تا محصول خود را بدون شکست به بازار عرضه کنیم؟ MVP خود را تست کنیم، جواب این است! در زمان تست باید بازخوردها را جمع آوری کرده و بررسی کنیم که آیا کمینه محصول پذیرفتنی ما مقیاس پذیر است یا خیر. زیرا در صورتی که MVP ما مقیاس پذیر نباشد در محصول نهایی نمی توان مشتری بزرگتر و اصلی را راضی نگه داشت و درد وی را درمان کرد. همچنین برای تست MVP شما باید بازاری یافته تا بتوانید حداقل محصول قابل فروش (MMP) خود را در آن عرضه کرده و تست نمایید.
همانطور که گفتیم پس از ساخت MVP برای آنکه محصولمان در بازار شکست نخورد باید آن را مورد تست و آزمایش قرار دهیم تا بتوانیم داده های معتبر را جمع آوری کرده و درک کنیم که محصول نهایی چه میزان نیاز تغییر نسبت به MVP برای عرضه نهایی به بازار دارد.
۱- بازخورد بخواهید
دریافت بازخورد و جمع آوری نتایج آن برای یک محصول استارتاپی ضروری است. دریافت و پژوهش بازخورد ها کمک میکند تا شما متوجه شیوه درک مشتریانتان از محصول شوید. به طور کلی برای دریافت بازخورد دو روش مرسوم وجود دارد.
در روش اول که به تست آلفا نیز مشهور است شما افرادی محدود و مشخص را انتخاب کرده و محصول را برای دریافت بازخورد به آنها ارائه می دهید.
در روش دوم سعی می کنید تا محصول را به افراد واقعی و مشتریان واقعی عرضه کنید، مشتریانی که از MVP بودن محصول شما بی خبرند و برای به دست آوردن آن پول خرج می کنند. اینکه شما بازخورد اولیه را به کدام یک از این روش ها بدست آورید کاملا مربوط به سیاست ها و منابع در دسترس شما دارد اما در حالت بهینه استفاده همزمان از هر دو روش پیشنهاد می شود.
COO شرکت brainhub.eu آقای مت وارچولینسکی می گوید برای یافتن افرادی که حاضر به ارائه بازخورد در خصوص محصول شما هستند کافیست به خیابان بروید و با آنها صحبت کنید و یا می توانید آنها را در شبکه های اجتماعی ای مانند توییتر، فیسبوک و اینستاگرام بیابید و از آنها بپرسید که آیا علاقه دارند محصول جدید شما را امتحان کنند و در خصوص آن به شما بازخورد دهند؟ علاوه بر این ها برای افزایش اشتیاق افراد به ارائه بازخورد می توانید به افراد این وعده را دهید که در محصول بعدی به آنها تخفیف خوبی می دهید به شرط آنکه بازخورد خود را از امتحان این محصول به شما ارائه دهند.
۲-محصولتان را به مخاطبان و بازدیدکنندگان نشان دهید
شما می توانید برای تست محصول و دریافت بازخورد آن را مستقیما به بازدیدکنندگان وب سایت خود نمایش دهید برای اینکار می توانید یک صفحه فرود در وبسایتتان ایجاد کرده، محصول را معرفی کنید و از آینده ای که برای آن در نظر دارید تعریف کنید و یا حتی از کانالهایی مانند اینستاگرام برای این موضوع بهره ببرید.
۳- آزمون A/B را فراموش نکنید
اکثر تولیدکنندگان فکر می کنند محصولی که ایجاد کرده اند برای مشتری مناسب است و این فرض از بنیان غلط است. زیرا رویکرد افراد در برخورد با هر چیز یا هر محصولی متفاوت است و اصولا و بنابر تجربه آنچه از نظر تولیدکننده عالیست از نظر مصرف کننده بی مصرف است. پس برای آنکه این مشکل را درک کرده و بتوانید نزدیکترین محصول به خواست مشتری را ارائه دهید، در روشهای ارائه خود و یا حتی در روش ساخت محصول خود و ویژگی های آن حداقل دو حالت A و حالت B را در نظر بگیرید و هر دو آن ها را عرضه کنید و بررسی کنید که کدامیک بیشتر مورد اقبال قرار گرفته است.
۴-بازاریابی عملکرد
هنگامی که محصول را می سازید اولین چیزی که نیازی دارید تعدادی کاربر هستند که اقدام به تست محصول شما کنند و یافتن این بازار و این افراد در حوزه بازاریابی عملکرد قرار میگیرد. برای مثال به جای آنکه ماه ها منتظر بمانید تا موتورهای جستجو محصول شما را ایندکس و فهرست کنند می توانید تبلیغاتی به موتورهای جستجو داده و یا اقدام به تبلیغ محصولتان در صفحات اجتماعی کنید تا کاربران سریعتر با آن آشنا شده و اقدام به آزمایش محصول کنند.
Nanxi Liu از همکاران Enplug می گوید بهتر است شما فرمهایی چه به صورت فیزیکی و چه صورت مجازی تهیه کنید تا کاربران بتوانند جزئیات خوبی در خصوص محصول را به شما ارائه کنند. مثلا در فرم خود بدترین چیزها، بهترین چیزها و آنچه از نظر کاربر باید اضافه شود را قرار دهید.
۵-از وبسایت های تامین سرمایه جمعی استفاده کنید
وبسایت هایی مانند Kickstarter و Indiegogo دو نمونه از برترین پلتفرم های تامین سرمایه جمعی هستند که این روزها استارتاپ ها برای آزمایش محصولاتشان از آنها بهره می برد. برای درک بهتر کافیست به یک محصول برجسته در این وبسایت ها مراجعه کرده و مشاهده کنید که افراد برای محصولی که هنوز عرضه نشده است چه میزان بحث کرده و چه میزان نظر ارائه می کنند.
برای استفاده بهینه از این وبسایت ها اگر بر فرض مثال محصول شما سخت افزاری است یک ویدئو تهیه کنید و در مورد آن به شیوه خوبی توضیح دهید و سپس به افراد اجازه دهید تا آنها با بازخوردی که به شما می دهد و میزان حمایتی که از شما می کنند به شما نشان دهند که آیا محصولتان شایسته اقدامات بازاریابی هست یا خیر و اینگونه می توانید نسبت به اجرایی بودن MVP خود اطلاعاتی کسب کنید.